نتایج جستجو برای عبارت :

پویش لگد زدن به جنازۀ بیان

بسم الله الرحمن الرحیم
دروس مختصرة فی مقدمة كتاب شرح فصوص الحكم
1440 هـ

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
التعریف بالكتاب و مقدمته

2
فصوص الحكم 2

3
فصوص الحكم 3

4
فصوص الحكم 4

5
فصوص الحكم 5

6
فصوص الحكم 6

7
فصوص الحكم 7 تعریف العرفان النظری و الفرق بینه و بین العرفان العملی

8
فصوص الحكم 8 مراجعة أحكام الوجود السلبیة و الثبوتیة ج1

9


10
فصوص الحكم 9 الفصل الثانی فی اسمائه و صفاته سبحانه 

11
تتمة الفصل الثانی 

12
الفصل الثالث فی الأعیان الثابتة و التنبیه على الم
شخصیت‌های داستان باید خصوصیات عادی داشته باشند تا باورپذیر و توضیح‌پذیر باشند و همچنین باید خصوصیات غیر عادی داشته باشند تا از شخصیت‌های دیگر متمایز شوند.
راسکول نیکوف شخصیت رمان جنایت و مکافات داستایفسکی، آدم کشی است که برای کشتن دلیل‌های خاص خود را دارد. به خاطر فقر نمی‌تواند ادامۀ تحصیل بدهد اما خوش قلب است و مخارج تشییع جنازۀ مار ملادوف را می‌پردازد.
عمر گفت: «نشد، اینطور نمی شود، نبش قبر خواهیم کرد، همۀ قبرها را خواهیم شکافت، جنازۀ دختر پیامبر را پیدا خواهیم کرد، بر او نماز خواهیم خواند و دوباره...»
خبر به علی رسید. همان علی که تو گاهی از حلم و سکوت و صبوری اش در شگفت و گاهی گلایه مند می شدی، از جا برخاست، همان قبای زرد رزمش را بر تن کرد، همان پیشانی بند جهاد را بر پیشانی بست، شمشیری را که به مصلحت در غلاف فشرده بود، بیرون کشید و به سمت بقیع راه افتاد. تو به یقین دیدی و بر خود بالیدی اما کاش ب
دامنۀ قم
 
7211
 
به قلم دامنه. به نام خدا. شنبه 8 تیر 1398 همزمان با روز شهادت حضرت امام صادق (ع)، توفیقی شد تا در تشییع جنازۀ شهید گمنام دفاع مقدس در قم شرکت کنم. این شهید عزیز را در ضلع غربی حیاط دانشکده حضرت معصومه (س) دانشگاه فرهنگیان قم، واقع در شهرک امام خمینی، نبش خیابان شیخ انصاری به خاک سپردند.
 
امید است وجود این پیکرهای  پاک و رزمنده های دلاور و ایثار، که جز استخوان چیزی از آنان پیدا نمی شود، موجب شود محیط قم و هر کجا که به یادگار دفن می شون
 
وقتی حملۀ تروریستی به نیروهای سپاه اتفاق افتاد، نظر شخصی ام این بود که آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورایعالی امنیت ملی، شخصاً در شهادت این عزیزان مقصر است. تا این که روز تشییع جنازۀ شهدای اصفهان، حرف ها و فریادهایی را از مردم شنیدم که فهمیدم، نظر من خیلی هم بیراه نیست...
در مراسم خاکسپاری شهدای اصفهان اما یک چیز دیگر هم فهمیدم! فهمیدم که دانستن، به تنهایی کافی نیست. باید شجاع هم باشی. باید وظیفه شناس هم باشی، باید آن قدر مرد باشی ک
محضِ یک کمی خاطره بازی فوتبالی از دهۀ هفتاد و هشتاد، امروز اسم بازیکن سابق پرسپلیس، بهروز رهبری فرد رو توی گوگل سرچ کردم. که گوگل طبق رسم همیشگی خودش عکس و اسم ده کاراکتر دیگه رو بهم پیشنهاد کرد با این بهونه که "افرادی که رهبری فرد رو سرچ کردن، همچنین این اسامی رو هم سرچ کردن". بین اون ده اسم پیشنهادی گوگل، کنار اسمهایی فوتبالی مثل کاویانپور، هاشمی نسب، یونس باهنر، رضا شاهرودی و ... یک اسم عجیب و یک عکس عجیبتر دیدم که دلهرۀ آشنا و عجیبی به دلم ا
فتوای ابن حزم به حلال بودن خوردن لاک‌پشت، کرکس و خفاش و موش و بزمجه و خرچنگ!!!
ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
۱۰۰۰- مَسْأَلَةٌ: وَالسُّلَحْفَاةُ الْبَرِّیَّةُ وَالْبَحْرِیَّةُ حَلَالٌ أَکْلُهَا، وَأَکْلُ بَیْضِهَا لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {کُلُوا مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلالا طَیِّبًا} [البقرة: ١٦٨] مَعَ قَوْله تَعَالَى: {وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ} [الأنعام: ١١٩] وَلَمْ یُفَصِّلْ لَنَا تَحْرِیمَ ا
شرکت بیان یه مسئله ای که داره این است که «نمی‌تواند به مشکلات اعضای خود و وبلاگ‌نویسان رسیدگی کند.» 
من در بلاگ اسکای هم مینویسم، تقریبا به تمام ایمیل‌ها و نظرات درسریع‌ترین زمان پاسخ میدهند و راجع به مشکلات و باگ‌ها و خطاهای وبلاگ‌تون حتما بهت مشاوره و راهنمایی میدهند، فقط امکان مهاجرت فعلا فراهم نیست! یعنی من با بیش از صد نوشته و مقاله که با تاریخ و زمان ثبت‌شدن‌شون بشه به وبلاگ دیگه منتقل‌شون کرد روبرو هستم، خب عملا با کپی پیست کیف
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح علم النفس الفلسفی 
تقریرات السید جعفر الحكیم لدروس الشیخ غلام رضا فیاضی


ت
عنوان الدرس
الرابط

1
التعریف بالكتاب و المصادر المعتمدة ، و مقدمة فی تعریف النفس 

2
تعریف النفس عند أرسطو

3
تتمة تعریف النفس عند أرسطو

4
تتمة على تعریف أرسطو للنفس (بدایة الدرس الثانی من الكتاب الدراسی)

5
تعریف النفس عند ملا صدرا، ابن سینا، الفارابی، أفلاطون، أخوان الصفاء (تتمة الدرس الثانی من الكتاب الدراسی)

6
مناهج البحث فی النفس 

7
تن
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
به دعوت محمدرضا و  آرمان و حامد و کاظم و صادق و محمد علی و جعفر و حمید و مرتضی و عبدالله و مجتبی و علی قدیری مدیر بیان تصمیم گرفتیم که در پویشی که آقای صفائی نژاد ایجاد کرده و در اون تا الآن 25 نفر شرکت کردند و بیش از میلیون‌ها جوایز نقدی و غیر نقدی...
بیان، رسانۀ متخصصان و اهل قلم شأن‌اش آن قدر أجل است که انسان‌های فرومایه‌ای چون من و شما حقّ دخالت در سیاست‌هایش را نداریم. این پایگاه آن قدر با برنامه و سیاست کار کرده که حتی جاوا اسکریپت را برای
اخیراً دیدم کانالی تلگرامی از شیخ محمّدهادی یوسفی غروی (مجموعه مصاحبه‌ها:386-388)
داستان عجیبی نقل کرده است:

«نمونه‌ای دیگر از احترام امیرالمؤمنین(ع) به کفار، اینکه قبیلۀ بنی کلاب
از جمله قبایل عربی بودند که پیش از اسلام به عراق و بین النهرینِ دجله و فرات آمده
و مستقر شده بودند، و بعد که اسلام به عراق و کوفه رسید بخشی از این قبیله به کوفه
آمدند. پس از ورود اسلام به عراق، شَمِر بن ذی الجوشن که از بنی کلاب بود دست از مسیحیت
برداشت و مسلمان شد اما
هوالمحبوب

سلام آقای لانگدون عزیز.
این نامه از غیر قابل‌باورترین مکان ممکن، و از غیر قابل پیش‌بینی‌ترین فرد جهان، برای شما پست می‌شود. پس لطفا با تمام دقتی که همیشه از شما سراغ دارم آن را بخوانید و هر چه سریع‌تر جوابش را برایم پست کنید، به شکل احمقانه‌ای به پاسخ مثبت شما امیدوارم.
هفت سال است که به بچه‌ها طرز صحیح نوشتن نامه را یاد می‌دهم و تمام تلاشم این است که نوشتن نامه اداری و رسمی را از حالت خشک و غیر منطقی‌اش خارج کنم. حالا شما هم فک
خلاصه داستان فیلم(لو میره نگی نگفتی)
والتر وایت، یک معلم شیمی است که از شرایط بد اقتصادی رنج می‌برد، برای تأمین هزینه‌های زندگی‌اش در کنار شغل معلمی در کارواش کار می‌کند و حتی باید ماشین دانش آموز خود را بشوید. یک روز پس از یک بیهوشی ناگهانی و مراجعه به بیمارستان متوجه می‌شود که سرطان ریه دارد و طی دو سال آینده خواهد مُرد.
والتر وایت جهت تأمین هزینه‌های خانواده‌اش وارد تولید موراد مخدر شیشه(مت آمفتامین) می‌شود و با یکی از شاگردانِ قدیمِ
خلاصه داستان فیلم(لو میره نگی نگفتی)
والتر وایت، یک معلم شیمی است که از شرایط بد اقتصادی رنج می‌برد، برای تأمین هزینه‌های زندگی‌اش در کنار شغل معلمی در کارواش کار می‌کند و حتی باید ماشین دانش آموز خود را بشوید. یک روز پس از یک بیهوشی ناگهانی و مراجعه به بیمارستان متوجه می‌شود که سرطان ریه دارد و طی دو سال آینده خواهد مُرد.
والتر وایت جهت تأمین هزینه‌های خانواده‌اش وارد تولید موراد مخدر شیشه(مت آمفتامین) می‌شود و با یکی از شاگردانِ قدیمِ
گروهى
از شیعیان نیشابور جمع شدند و محمّد بن على نیشابورى را انتخاب نمودند که برای
ملاقات امام به مدینه برود.
سى
هزار دینار و پنجاه‌هزار درهم و مقدارى پارچه در اختیار او گذاشتند.
شطیطه‌ی
نیشابورى یک درهم با تکه پارچه ‏اى ابریشمى که خودش رشته و بافته بود و چهار درهم
ارزش داشت آورد گفت: خدا از حق شرم ندارد[1] درهم
او را کج کردم.[2]
علاوه
بر این شیعیان حدود هفتاد ورقه آوردند که در هرکدام یک مسئله از امام علیه‌السلام
سؤال شده بود؛ سر صفحه، مسئله را

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها