نتایج جستجو برای عبارت :

از تفسیر البرهان تا مردِ جغدی

ساعت دوازده است و نیمی.
مردِ بی‌سر کلاه دارد اما کلاه، مردِ بی‌‍‌سر ندارد.
و نقشِ سیب بر دیرکِ راهنما چیزی می‌گوید.
*
«کسی نیست که نباشد»
همیشه گفته‌ام.
یعنی مردِ صاحب‌کلاه - که در خیابان راه می‌رود-
حتماً هست و اگر نباشد، حتماً دهانی دارد.
 
 
 
من مردِ مادرم
تا همین دیروز پسر بودم
و حالا مادرم
با حفظ سمت ، شدم
امروز مردِ مادرم
چون بیوه ای شبیه تصویر سینمایی یک حماسه
در غاری افسونگر به تنهایی
اسطوره ی آینده زاییدم
مردِ مادر شدم
همینقدر افسانه
و چیست این اگر این نیست؟
که به مدت معلوم مادرم درد کشیدم
آدمی دیگر زاییدم
از ظاهرم معلوم بود و حالا دو نفریم
و اولی آیا هنوز زنده است؟
چیستم این اگر مردِ مادر نیستم؟
که هرچه اولی ام بد باشد اگر بمیرد خواهم گریست
مردِ مادر شدم
همینقدر جدی ، چندش
یکی از شش "پنج کتاب" دیگر عبارتست از:
1- الغیبة اثر نعمانی
2- الغیبة اثر شیخ طوسی
3- اکمال الدین و اتمام النعمة اثر شیخ صدوق
4- الفصول العشرة فی الغیبة اثر شیخ مفید
5- مسأله وجیزة فی الغیبة اثر سیّد مرتضی کتابی که می توان آن را اساس عقائد بعدی امامیّه در موضوع غیبت دانست و یکی از مآخذ اصلی غیبت به شمار می رود،کتاب «البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان (عج)» تألیف «محمّد بن علی کراجکی»، (متوفّی 449 هـ. ق) یکی از شاگردان بر جسته ی شیخ مفید است.او در
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
مهمترین موشک های ایرانی را بشناسید /میراث عصر مردِ موشک‌ها
فرهیختگان نوشت: ۲۱ آبان سالروز شهادت حسن تهرانی‌مقدم است. سردار حسن تهرانی‌مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار یگان توپخانه و موشکی سپاه پاسداران در دوران هشت سال دفاع مقدس بود که بعد از جنگ مسئولیت سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه را برعهده گرفت و صنعت موشک‌سازی ایران را گسترش داد. از این جهت تهرانی‌مقدم را پدر صنایع موشکی ایران می‌خوانن
 
امتحان کردند مردِ امتحان پس داده را                مردِ بی‌همتای موشک‌های فوق العاده را
امتحان کردند بعد از جان به نرخ آبرو                  آن که در موج بلا «قالُوا بَلى?» سر داده را
یک جهان با چشم خود دیدند در چشمان او        فرق‌های بین آقازاده و آزاده را
فرصتی شد ناکسان پیراهن عثمان کنند            این هواپیمای از روی خطا افتاده را
فتنه دارد برگ‌های تازه‌ای رو می‌کند                 فتنه دارد می‌فریبد مردمان ساده را
فتنه شرعی، فتنه عرف
{حکایات و تشرّفات - شماره 39}
 
مردِ ارزنی
 
سید مرتضی نجفی نقل کرده: روزی با گروهی در مسجد کوفه بودیم و یکی از علمای معروف در میان ما بود. وقت نماز شد. در وسط مسجد کوفه، اندک آبى از قناتی وجود داشت و راه رسیدن به آن بسیار تنگ بود و گنجایش بیش از یک نفر را نداشت.
به آن جا رفتم که وضو بگیرم. دیدم شخص جلیلى با لباس اعراب بر لب آب نشسته و در نهایت طمأنینه و وقار وضو میگیرد. اندکی صبر کردم. چون صدای اقامه‌ی نماز بلند شد، گفتم: انگار نمیخواهی با شیخ نماز بخ
برف پارو میکنم، برف مویت را بیا پارو کنم با دستشصت را که بگذرانی، میشوی دلخواه تر، سرمستتابِ تابستان نداری، مردِ مردستان،زمستانیِ نابی تومن زنِ تیرم، کمان آماده، بی آزار بهمن میشوم با توبده دستانِ سردت را، برایت تا سحر ها میکنم،ها هاجواب حرفهایت تا سحر با این بهانه میشود : ها ها زمستان جان اذان شد، وقتِ قامت بستن ات با روزدو رکعت شعرِ ثالث را به جا آور، بخوان با سوز.                         فهیمه مستفشار
 
دیشب تا ساعت ۴ صبح داشتم این رمان جذاب میخوندم خیلی قشنگ بود سیر طبیعی زندگی با اتفاقات جذاب!قابل باور بود من که خیلی خوشم اومد تو کل رمان هی همش حواسم به "سهیل" داستان بود :)))  امروز از صبح تا الان دیگه تمومش کردم.زندگی معصومه و ارمیا هم جذابیت خودش داشت.
پیشنهاد میشه رمان مرد من نویسنده یگانه اولادی. حدودا ۷ فصل بود.
#عاشقانه #اجتماعی
نرم افزار قرآن مبین شامل متن قرآن به همراه ترجمه های فارسی (انصاریان، آیتی، صفوی، صلواتی، گرمارودی، معزی) و ترجمه های آلبانی، هندی، آذربایجانی، بوسنی، بلغاری، چینی، انگلیسی (چهار ترجمه) فرانسوی، آلمانی (دو ترجمه) ایتالیایی، ژاپنی، کره ای، مالایی، لهستانی، پرتقالی، روسی، ترکی و … می باشد
ادامه مطلب
مردِ بی‌داستانی انتهای اتاقِ سایه‌روشن‌خورده‌ نشسته بود، تنها، و از تنهایی هیچ ملول نبود. و گرچه ملول بود، اما به آن قطعیتی تنها بود، و به آن قطعیتی به تنهایی خو گرفته بود، که دانسته بود حتی این ملالتِ روزهای قبل مرگ، ابدا، مربوط به تنهایی نیست. البته که مرد به‌زودی مُرد؛ گرچه قبلِ مرگ، جز نگاهی خیره به نقطه‌ای تهی در روبرو، توصیه‌ای نداشت. لحظاتی بعد از "اتفاق"، از صندلی با صورت زمین خورد، و هرگز حتی به یاد نیاورد که تنها بوده.
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6


7
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
!
نگاه کرد به گوشیم... به برچسب ژله ای گوشیم و پرسید چی؟گفتم چی!گفت رفیق شهیدم چی؟من:آها رفیق شهیدم ابراهیم هادیپوزخند زد و گفت ههرفیق شهیدم.... کی بود!؟من:کسی که با دعای توسل تونست حال مریضی رو خوب کنه،انقدر عمیق بود،خیلی مردِ،دوسش دارمنگاه کرد به من و دوباره خندید و سرشو گرفت سمت دیگه!البته به من خندید نه به داداش ابراهیمم.میدونم هنوزم تغییرمو هضم نکرده،هنوزم کنجکاوه، هنوزم میخواد بدونه چی شده،هنوزم میخواد از انکار به یقین برسه،عین خودم! شای
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
دل ها شده دوباره پریشانِ مادرتآقا بیا به مجلسِ ما جانِ مادرتروزی فاطمیه ی ما را زیاد کندست شماست سفره ی احسان مادرتدر فاطمیه بیعت خود تازه می کنیمتا که شویم باز مسلمان مادرتتصدیق می کنیم که تطهیرمان کنیشاید شویم سائل و مهمان مادرتوقتی برای آمدنت کم گذاشتیمگشتیم شیعیانِ پشیمان مادرتاِی مردِ انتقام کتک خورده ها ببینافتاده ایست پشتِ در خانه مادرتآبادتر شدند حرم های اهل بیتغیر از مزار خاکیِ پنهان مادرتجواد حیدری
 
 
 
گرچه پیری چو جوانانِ قوی شادی توسایه سارِ خنکِ ظهرِ اَمُردادی توچشمه ی جاریِ در مزرعه ی خندابیخاطراتِ سفر و هجرتِ اجدادی تواز جوانی تو وَ سجده دو رفیقِ همدمشده مسجد بتو شیرین و چو فرهادی توتاجر خوش عمل و سالم و با ایمانیمردِ زحمتکشِ از ریشه وَ بنیادی توجای پای تو به هر نقطه ی کشور ماندهسبزیِ جنگلی و ماسه ی شهدادی توخستگی از تو شده خسته و تو برپائیبه غمِ مانده ی درمانده چو امدادی تواز جوانی ره و رسم تو جوانمردی بودقاصد خیری و بر شر تشر و
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
انگار که با سرانگشت‌هایت بال کاشته باشی روی شانه‌هایم، تمام من میل به پروازه و پرواز. من با تو یاد گرفتم و می‌گیرم. رشد کردم و بزرگ شدم و میشم. صبور و آرام موندن، توکل و تلاش کردن، محبت و عشق و مهر بی‌دریغ داشتن. مردِ من، من همراه تو دارم زندگی کردن یاد می‌گیرم. دلم به چیزی وسط قلبت قرصِ برای ساختن؛ که بمونه بین خودم و قلبت. نشود فاش کسی..
فتوکلیپ «مردِ زیرِ بیدِ دیرسال» در وبگاه آپارات
مردِ زیرِ بیدِ دیرسال
نردبان به طاقِ آسمان کشانْد...
‌روی آخرین پِلّه
استوار ایستاد
دست بُرد ابر را کنار زد
دید دختری میان داسِ ماه لمیده است
لب که غنچه کرد و خواست تا...
دید طاق‌باز اوفتاده است
توی برکه‌ی ملال، زیر بید دیرسال؛
پخته‌پخته
می‌تعارُفَند میوه‌های دوردورِ آسمان!
شلمان؛ 17 اردیبهشت 1399 خورشیدی
آقای ایکس، وقتی کلاس مارو با دخترا ادغام میکنه، چقدر شیرین میشه!
اینو داداش کوچیکه گفت. وقتی بیشتر دقت کردم دیدم آره! سره کلاسِ ما هم خیلی چس نمک بازی درمیاورد. یه شوخیایی میکرد که همه با دهنِ کج نگاش میکردن. شوخیای لوس و بی مزه ای که داد میزد طرف داره زور میزنه جلب توجه کنه! حالا بماند تهِ جلب توجهاش سره کلاس ما چی شد! فقط این برام عجیبه که چرا یه آدم به ظاهر همه چیز تمام! باید سعی کنه توجه دختر دبیرستانیا رو به خودش جلب کنه؟! یه مردِ ۴۰ ساله، از
تفسیر البرهان فى فضل سورة یس: الشیخ فى مجالسه باسناده قال قال ابو عبد الله علیه السلام علموا اولادکم یس فانها ریحانة القرآن.
و فى الامالى عن على علیه السلام قال الحسن و الحسین علیهما- السلام ریحانتا رسول الله (ص) (روح من سفینة البحار).
و فى مسند احمد بن حنبل (ج 5 ص 51) باسناده عن مبارک بن فضالة فى الحسن اخبرنى ابوبکرة ان رسول الله (ص) کان یصلى فاذا سجد وثب الحسن على ظهره و على عنقه فیرفع رسول الله رفعا رفیقا لئلا یصرع قال فعل ذلک غیر مرة فلما قضى‏ 
*✨ عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ما من عبد قرأ سورة بنی اسرائیل فی کل لیلة جمعة لم یمت حتی یدرک القائم علیه السلام و یکون من اصحابه.
امام صادق علیه السلام فرمود: 
«هر کس سوره بنی اسرائیل را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا انکه زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کند و از یاران او بشود.»
البرهان فی تفسیر القرآن مترجم ج8 ص 215✨ *
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
بسم ربّ شهدا...
سلام!
این اولین نوشته من در بلاگ بیان هست،و قبلا اینجا وبلاگی نداشتم...
آدرس این وبلاگsarbaz1300 هست،به یاد سپهبد متواضع و شجاعمان...
شهید سلیمانی...به یاد جاودانه مردِ ایل سلیمانی...
و اسم وبلاگ ،فانوسی روی تپه روشن است...
شاید بپرسید،ماجرای تپه و فانوس چیست؟!کدام تپه و کدام فانوس؟!
داستان از آنجا شروع می شود،یک روستا در جنوب استان کرمان،یک روستای کوچک، حوالی رود هلیل...
آنجا یک تپه هست،دورتر از خانه های خشت و گلی و سنگی،تپه ای که روی آ
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
 همونطور که پیشتر گفتیم ، شاهرخ خان ، به دعوتِ جشنواره ی فیلم ملبورن،  امسال در این مراسم حضور خواهد داشت. دانشگاه لا تروب استرالیا نیز از این فرصت استفاده کرده و قصد داره در مدت اقامت کینگ خان در کشورش ، با اهدای دکترای افتخاری خود به این بزرگ مردِ بین المللی کشورِ هند ، از او به خاطر خدمات هنری و انسان دوستانه اش در مؤسسه ی میر ، و همچنین تلاشهایش در زمینه تساوی حقوق زنان و قدرت بخشیدن به نقش آنها ، قدردانی کند.  شکوهت مانا ای پادشاه قلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
یک روز
میبینم بگردی سخت دنبالم
این ها همه بازیِ تقدیر است...
میفهمی؟
روزی که برگردی،
نه می‌گِریم نه میخندم...
روزی که برگردی دلم پیر است،
میفهمی؟
محمدحسین_سرخوش
......
گذشت زمان
بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، 
بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، 
بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، 
و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است...
اما بر آنها که عشق می‌ورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست…
ویلیام شکسپیر
......
یک مرد می تواند هی
کتابو تمومش کردم و الان حال عجیبی دارم!
یه مردِ عجیبِ!خوندنش شنیدنش خسته کننده نیست!قرار بود این هفته 5شنبه یعنی امروز بریم مزارشهدا،بریم پیش ابراهیم هادی ولی نشد،بهتر که نشد چون نصف کتابو نخونده بودم،امروز این کتابو تموم کردم و الان دلتنگش هستم بیشتر از همیشه، مشتاق دیدارش هستم بیشتر از همیشه...قرار شده هفته بعد5شنبه بریم.دل تو دلم نیست،کاش جور بشه و بریم...
داداش ابراهیم چقققدر حسودیم میشه به هرکسی که...هیچی ولش کن....
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب»حامی مصطفی ابوطالبشیر مردِ وفا ابوطالبای کفیل و پناه و تکیه گهِ...خاتم الانبیا ابوطالبسال ها پای دین پیغمبرخورده ای طعنه ها ابوطالبساقی زائران بیت اللهدر صفا و منا ابوطالباز ازل روح محکمت بودهاز پلیدی جدا ابوطالبای تجلی "عُروة الوثقی...لَا انفِصامَ لَها" ابوطالبهر که شک کرد در مقاماتتهست از اشقیا ابوطالبنظری کن کریم بنده نوازبه من بی نوا ابوطالبتا قیامت نم
بسم الله الرحمن الرحیم
دروس فی كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
الدروس علیها كلمة سر، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی أهمیة دراسة التوحید و الأدوات اللازمة لدراسة علم الكلام

2
الهدف من خلقة الانسان و الانسان الكامل

3
 منهج الكتاب فی بحث التوحید و مقدمات البرهان السینوی

4
 تقریر المحقق الطوسی و العلامة الحلی الى البرهان السینوی


5
برهان الحدوث عند المتكلمین، و ردهم على المادیین و مناقشة الفلاسفة لهم

6
اث
بسم الله
 
سه روز رفته بودم تالش.بیرون از دنیا.بالای کوه ها.کلبه ای چوبی که با بخاری هیزمی گرم میشد و نان داغی که همان حوالی
می پختند.انگار رفته بودم به گذشته ی بشریت.بی خیال دنیا و همه چیز.گوشی خاموش درون کیف و رخت و خواب و چراغ نفتی.دست خودم نیست.سخت با زندگی شهری کنار می آیم و نمیتوانم خیلی چیز ها را تحمل کنم.این ها بعد از اینکه از تهران رفتم بدتر هم شد.دیگر حتی حوصله ی تهران را هم نداشتم.بوی زندگی میداد این چند روز برایم.انگار دنیا راهش را از م
بسم الله الرحمن الرحیم
الشیطان فی القرآن 
بالاعتماد على تفسیر المیزان للسید العلامة محمد حسین الطباطیائی قدس سره 
الدروس علیها كلمة سر ، یتم تسلیمها عند التسجیل فی المادة الدراسیة 

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
أسئلة البحث 

2
مقدّمة فی أهمیة معرفة الشیطان و 
المنهج الصحیح فی معرفة الشیطان فی القرآن


3
أصول و مقدمات معرفة الشیطان ج1

4
أصول و مقدمات معرفة الشیطان ج2

5
طریقة عمل الشیطان و إغوائه للانسان 

6
تزیین الأعمال : أنواع التزیین، فاعل التزی
 
مَحرَمیّت معنوی و خواهربرادری
 
اینکه یه مرد حریمِ یه زن رو محترم بشماره و واردِ حریم زن نشه
برای زن خیلی با ارزشه
یه بانو برای مردی که چشم هاش رو درویش می کنه خیلی احترام قائله
مردی که در برخورد با یه خانم از واژه های سنگین استفاده می کنه در نگاه اون خانم یه مردِ با شخصیت نظر میاد
 
ولی تو برای من یه حساب جداگانه باز کردی و دایره ی حریم خودت رو برای من "باز تعریف" کردی
یه جورایی برای من یه استثنا قائلی
مثلاً وقتی من خیره می شم به تو، تو با آرام
زنان حتما باید با مردِ محرَم سفر می‌کردند. امّا با این حال، به جهت سختی، مردان قبول نمی‌کردند. راه‌کارهای زنان:- بخشیدن مهریه به شوهر- گرفتن زن دوم برای مرد- طلاق موقت از شوهر و صیغه‌ی کاروان‌دار شدن(برای رفت)، صیغه‌ی مداح و ...(برای ایّام ماندن در شهر زیارتی)، صیغه‌ی کاروان‌دار دیگری شدن برای برگشت.(از این جهت دست زنان طبقه‌ی فقیر و متوسّط بازتر بوده است تا زنان متموّل و راحت‌تربه زیارت می‌رفتند.!!!)- صیغه‌کردن دختر خردسال با کاروان‌دا
قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب»حامی مصطفی ابوطالبشیر مردِ وفا ابوطالبای کفیل و پناه و تکیه گهِ...خاتم الانبیا ابوطالبسال ها پای دین پیغمبرخورده ای طعنه ها ابوطالبساقی زائران بیت اللهدر صفا و منا ابوطالباز ازل روح محکمت بودهاز پلیدی جدا ابوطالبای تجلی "عُروة الوثقی...لَا انفِصامَ لَها" ابوطالبهر که شک کرد در مقاماتتهست از اشقیا ابوطالبنظری کن، کریم بنده نوازبه من بی نوا ابوطالبتا قیامت ن
{امام مهدی(عج) در قرآن - شماره 32}
 
«صدای آسمانی» در قرآن
 
عبد الرحمان میگوید به امام صادق(ع) گفتم: دشمنان، ما را سرزنش می کنند و به ما دروغگو می گویند! می گوییم "دو صِیحه (فریاد) آسمانی خواهد بود" می گویند وقتی هر دو آسمانیست پس چگونه فریاد حق از باطل شناخته می شود؟! امام فرمود: «شما چه گفتی؟» عرض کردم هیچ! فرمودند: به آنها بگویید هنگامی که آن فریاد بلند شود هر کس قبل از آن فریاد به آن ایمان آورده، آن را باور و تصدیق می کند؛ مگر خدای تعالی نفرمود:
أف
شبی که ما خواب بودیم عمو قاسم بیدار بودما خواب خوش میدیدیم او دنبال شکار بودعمو قاسم زرنگ بود با بدی ها درجنگ بودقوی بود وبا ایمان یه مرد خوش قلبی بودبا بچه ها مهربونخندون وبی ریا بود اما پیش دشمنا شجاع و مردِ جنگ بوددشمنا میترسیدنداز هرنگاه عمونتونستن ببینن عمو چه قدر قویِشهید کردن عمو رودشمن چه قدر شقیِماهمه حاج قاسموخیلی دوسِش میداریمراه عمو رو حالا ماها ادامه میدیم
فرزندم 
این چهلمین نامه و آخرین نامه ای است که برایت مینویسم...
انسان ذاتا به دنبال امنیت روح و روانش است... لذا همیشه برای تامین این امنیت دغدغه مند است... جهل داشتن در مورد مسائلی که به دانستنش نیاز دارد حس امنیتش را خدشه دار میکند... لذا همیشه به دنبال مطمئن ترین راه برای رفع جهلش میگردد...
 
و فقط انسانهای بلند قامت و بلند همت می یابند مطمئن ترین راه برای تامین امنیت روح و روانشان، حق متعال است لذا در صدد ارتباط با مبدا هستی بر می آیند...
و اینها
سرداری و بیات به او گفته بودند اگر در هزاره ی فردوسی برای شاه ایران شعر بگوید؛ به خانه ی خدا می رود و گرنه بر می گردد به محبس. اگر پایش می لغزید. اگر دلش را به سنگِ سخت می داد و می شد یکی از بادمجان های دور قاب... با خود می گفت و می رفت. مگه این راه سخت را هزار بار ... هزار کرور آدم مثل او نرفته بودند. یک بار شعر بگو؛ هزار بار در خانه ی خدا طواف کن. مگر شعر صنعت نیست؛ مردِ صنعت کار کهن! صنعت شعر، کار اوست. مگر سنگ تراش سنگ را نمی تراشد. یکی می شود سَنگ و ست
دیروز چند بسته شلوار رو آوردم جهرم که بدم تحویل یکی از اقوام حسابدارمون، حوالیِ آدرس ایستادم که دیدم سه تا بچه ی قد و نیم قد دارن بازی می کنن. زنگ زدم به حاجی و آدرس و مشخصات دقیق تر گرفتم که تقریبا مطمئن شدم سه تا بچه ی عزیز، بچه های فرد مورد نظر هستن. از ماشین پیاده شدم ولی باز برای اطمینان هم از دو سه تا خانم که همون جا مشغول صحبت بودن آدرس خونه ی فرد مورد نظر رو جویا شدم.
همین طور که صحبت می کردیم یکی از بچه ها هم به جمع ما اضافه شد، یه جورایی ط
                
باده ای خواهم جهانسوز و دلی باده گسار
تا که باز آرد دلم را، در شکیب و در قرار
تا خرابم سازد از آن می که بر بادی دهد
لشگرِ این زهد پوچ و شیوه ی لیل و النهار*
گر خطرها باشد اندر وصل آن لیلی چه باک 
هر که مجنون باشد او، بر کف گذارد جانِ زار
کاروان سالار راهم کو، در این راه خطیر؟
جز یکی رطلی گران*و یک دلی بی اعتبار
نقطه ی عشقی که بر نیش و خَمِ پرگار شد
میکشد دل را به سوی حلقه های بیشمار
زین تنِ خاکی ملولم، ساقیا نقشی بزن
تا خزانم بُگذرد و
همیشه دلم میخواست فرزند یه خانوم و آقایی میبودم که شدیدا عاشق هم بودن و بعد ازدواج کردن از این عشقای اسطوره ای! ولی بعدا به این نتیجه رسیدم اگه عشق باشه حتی کم زندگی یه رنگِ دیگه ای داره. متاسفانه ازدواج مادر و پدرم کاملا از روی منطق اینکه این خانم یا آقا برای زندگی مناسبن اتفاق افتاده و کمترین علاقه ای حداقل از طرف مادرم نبوده. باورش یکم سخته ولی طی این بیست و چند سال زندگی مشترکشون مادرم حتی یه بارم پدر رو به اسمش صدا نکرده و همیشه حرفاشو با
{مهدویت در نگاه اهل سنت - شماره 1}
 
باور به مهدویت و اندیشه ظهور حضرت مهدى، برخلاف تصور عده اى، تنها اختصاص به شیعه نداشته، بلکه بخش مهمى از عقاید اسلامى به حساب می آید.
با بررسی کتابهاى روایى اهل سنّت،  این موضوع روشن میشود که، اندیشه مهدویت جایگاه والایی نزد آنان دارد.
برخی از کتابهاى حدیثى اهل سنت ویژه حضرت صاحب الزمان عبارتند از:
- اربعون حدیث، ابونعیم اصفهانى
- البیان فى اخبار صاحب الزمان علیه السّلام، محمّد گنجى شافعى
- العرف الوردى فى ا
من هیچ وقت باغ وحش نمیرم. من هیچ وقت حیوون یا پرنده ای رو در قفس نگه داری نمی کنم. من هیچ وقت از تماشای یه زبون بسته در قفس لذت نمیبرم.
نمیدونم اسیر کردن یک حیوون زبون بسته و جدا کردنش از زیست گاه و آب و هوای مناسب زندگیش و آوردنش به هزاران مایل دورتر از زیستگاهش و تماشا کردنش توی قفس چه لذتی میتونه داشته باشه. مخصوصا توی عصر و دوره ای که کافیه یه مرورگر اینترنت باز کنی و طبیعیترین و کاملترین و آموزنده ترین مستندها رو در مورد حیات وحش تماشا کنی.
{مهدویت در قرآن - شماره 16}
(جزء شانزدهم)
«قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی؛ ...»*۱
امام کاظم(ع)  در مورد این آیه فرمود: «(الصِّراطِ السَّوِیِّ) همان قائم است و هدایت یافته کسی است که به پیروی از ایشان توفیق یابد...»*۲
همه ما در انتظاریم. (ما در انتظار پیروزی و دشمن در انتظار شکست ما) پس بگذارید انتظار بکشند! اما به زودی می فهمند که چه کسی جزو اصحاب صراط مستقیم و هدایت یافته ا
Behnam Bani
Faghat Boro
#BehnamBani
نپرس از حالو روز من فقط برو
نمون نشو پاسوز من فقط برو
برس به زندگیت به فکر من نباش
ازم که پرسیدن بگو دوستم نداشت
یکی‌ دوتا نیست آخه درد این دلم
چیزی نمیگه خیلی‌ مردِ این دلم
زیادی عاشقت شدم دلت رو زد
بذار تموم شه قصمون چه خوب چه بد
 
از هر چی‌ ترسید دل من سرش اومد
گفتم بهتر می‌شه اما بدترش اومد
بعد از تو فقط به عکسات دلم رو زد
از هر چی‌ ترسید دل من سرش اومد
گفتم بهتر می‌شه اما بدترش اومد
بعد از تو فقط به عکسات دلم رو زد
 
هرج
                             اللهم احفظ صاحب هذالدعا من شر السلطان الجابر
بسم الله الرحمن الرحیم
 
1=یا من هو اقرب الی من حبل الورید یا فعالا لما یرید یا من یحول بین المرء و قلبه یا من هو بالمنظر
الاعلی یا من لیس کمثله شیء
 
2= اللهم انی اسالک باسمک العظیم الاعظم الاجل الاکرم المحزون المکنون النور الحق البرهان المبین
الذی هو نور مع نور نور من نور و نور فی نور و نور علی کل نور و نور فوق کل نور و نور تضی به کل ظلمة
و یکسر به کل شدة و کل شیطان مرید
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...ای که نامت پناهِ عِلّیینپاشو از جا سپاهِ عِلّیینپاشو ای ماه، جلوه ی شب باشپاشو از جا، کفیل زینب باشپاشو تا سایه ی سرم باشیتا نگهبانِ معجرم باشیخواهرت آمده نگاهش کنتکیه بر چادرِ سیاهش کنآه... ای کُشته ی امان نامهسر فرو بردی از چه در جامه؟!زانویت را چرا بغل کردی؟!تو که بر قول خود عمل کردیخاطرت جمع، مردِ با احساسهیچ کس باورش نشد، عباسپاشو دلگرمی دلِ همه باشقوّتِ قلب آل فاطمه باشماه من، بر رخت نقاب بزنحرز ان
نشستیم با حضرت آقا حرف زدیم...
از معیارهایی که قبل از ازدواج برای همسر آینده‌مون داشتیم گفتیم. و پیش خودمون قضاوت کردیم که الان به چند درصد از اون معیارها رسیدیم...
حضرت آقا که فکر کنم روش نشد که بگه خامی کرده و به خیلی از معیاراش در ازدواج با من نرسیده، من ولی فکر میکنم به یه درصد بالاییش رسیدم و اونایی که بهش نرسیدم، چندان تاثیر هنگفتی توی زندگیم نداشته.
راستش بعد از پنج سال و نیم زندگی، یه کم یادآوریش سخت بود، البته باید شرایط اون موقع رو هم
سوال: چرا آقایان موقع غذا خوردن حرف نمیزنند ولی خانم ها حرف میزنند ؟
- جواب مرد: چون مردها مودب تر هستند
- جواب زن : چون مردها کم هوش هستند و در آن واحد نمیتوانند دو کار رو باهم انجام بدهند
سوال: چرا خانم ها  دو برابر مردها حرف میزنند؟
جواب مرد: چون کم حرفی نشانه خرد است
جواب زن: چون زنها باید هر چیزی را دوبار تکرار کنند تا مردها متوجه شوند
سوال: چرا خدا ابتدا مرد را آفرید بعد زن را ؟
جواب مرد: چون مرد بهتر از زن است
جواب زن: چون اول خدا میخواست تمرین
فیلم شاه کش
دانلود فیلم شاه کش +موضوع داستان و بازیگران
دانلود فیلم شاه کش با لینک مستقیم
دانلود فیلم ایرانی شاه کش با کیفیت عالی 1080p
لینک دانلود قرار گرفت
گروه فیلم : اجتماعی
سال تولید : 1397
کارگردان : وحید امیرخانی
بازیگران: مهناز افشار، هادی حجازی‌فر، مهدی کوشکی، علی کمالی، فرید سجادی حسینی، پیمان مقدمی و مجید صالحی
خلاصه داستان : گوزنِ قرمز از پشتِ صخرهٔ یخ‌زده، نگاهی به مردِ شکارچی که سیگاری دود می‌کند می‌اندازد. گرگ، مچاله از سرما سرف
{مهدویت در قرآن - شماره 6}
(جزءششم)
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم» *۱
امام صادق(ع) فرمودند: «همانا یاران صاحب این امر، برایش حفظ شده اند. اگر همه مردم [ا
بیا از درونم برو ساده امشب
ولم کن که من در من افتاده امشب
شبیه یک اعجاز در عمق آلت
گمان می کنم بیوه ای زاده امشب
برو تا بدانم که یک واژه ی نر
نهادینه شد در توِ ماده امشب
اسیر نماندن شو از بوسه بگذر
برای لب مردِ آزاده امشب
تمام دلت درد دارد به من چه؟
ببین مرهمی نیست در باده امشب
ببین قرص ها عین حل معما
به احساس من حکم را داده امشب
ولم کن برو، گیر کردم، گرفتم
شبیهِ تن و قبر آماده امشب
عجیب است نه؟ یک جهان کوه خارا
برای کمی بغض واداده امشب
 
«ناصر تهم
سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!
کسی توجهی اصلا نمی کند این جا
به سوزِ پاره جگرهای مردِ مسمومی
دوباره روی زمین ظرف آب می ریزند...
به پیش تشنه، چه رفتار زشت و مذمومی 
چه فرق می کند اصلا هلال یا که کنیز؟
قرار نیست که آبی رسد به مظلومی
ندارد او به برش خواهری چنان زینب
کنار بستر او نیست اُم کلثومی
چگونه جسم رشیدش به پشت بام رسید؟!
چه ماجرای پُر ابهام و غیر مفهوم
   حسین(ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند جز جان که میانِ او و ادایِ امانت          ازلی فاصله بود...
    و اینجا سدرةالمنتهی است.نه...که او سدرةالمنتهی را آنگاه پشت سر نهاده         بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدرةالمنتهی              همسفر معراج انسان است...
     سدرةالمنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است...عقلِ بی اختیار...
     اما آلِ کساء، ساحتِ امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمیدهند        که هیچ ، بال میسوزانن
حالا چکار کنم با این درد در بَرَم؟
با ریشه سر کنم ، یا با شاخِ پَرپَرم؟
من مردِ روزهای عجیبم ولی که شب...
امشب عجیب درد دارد کلِّ پیکرم
تاریخِ گرگ های جهان جورِ دیگری ست
من گرگ و بی رقیب، ولی خویش می درم
بینِ دو انتخاب ، فقط حقِّ غم... وَ غم
مجبورْ ، یا با اختیارِ کور یا کَرَم
از کوه های برفی و دریایِ در جنوب
هی بال بال می زنم، از صخره می پرم
آدم برای شادی اش انعام می دهد
من سور می فروشم و هی غصّه می خرم
پاریس و تهرانید و من افراد شوک شده
یک تیر توی قل
 
یک بار داشتم روی سنگ صافی نان می پختم که چند نظامی از دور نزدیک شدند. تندی از جا بلند شدم. دستم از آرد سفید بود. وقتی رسیدند، سردسته نظامی ها پرسید: «شماها اینجا چه کار می کنید؟ اینجا دیگر خط مقدم است. برگردید بروید گیلان غرب یا روستاهای دورتر. اینجا بمانید کشته می شوید. ما خودمان هم به سختی اینجا می مانیم، شما چطور مانده اید؟»
 
باورشان نمی شد مردم روستا با این وضعیت، توی منطقه جنگی مانده باشند ... با خنده به آنها گفتم: «نکند می ترسید؟»
یکی شان
 
دخترها با عشق اول شان ، راحت و ساده تر هستند .ساده می پوشند ... ساده رفتار می کنند .اما نگاه شان شیطنت عجیبی دارد .وقتی می خندند ، چشمان شان برق می زند .به آرامی نگاهت می کنند .به آرامی صدایت می زنند .اگر اذیت شان کنید .اگر فریب شان بدهید .اگر ترک شان کنید .اگر دنیای شان را زیر و رو کنید .دیگر سادگی را فراموش می کنند .کم کم ، غلیظ تر آرایش می کنند .رنگِ لباس هایشان با زرق و برق بیشتری تغییر می کند .در عکس هایشان ، با غرورِ زیاد به دوربین خیره می شوند .ا
امروز تو پیج آزاده یه استوری دیدم که تو هند یه جلسه ی پرسش و پاسخ بود و دختر جوانی از یه مردِ کهنسال از آنها که انگار زیر و بم های زندگی را بلدند پرسید گاهی در زندگی پیش میاد که احساس تنهایی و افسردگی میکنیم و انگار همه بر علیه ما هستند در اون اوقات باید چه بکنیم ؟
و استادش پاسخ داد که در این لحظات برای خیلی از آدمها پیش میاد که فکر میکنن در مقابل کائنات قرار گرفتن و این ابلهانه ترین کار ممکنه که با کائنات رقابت کنیم ...
)ادامه ی خرفاشونو در پست بع
سوگند به نام دلربایشنور است وجود و ابتدایشبا خَلقِ حسن کرد مباهاتدر روز ازل، ذاتِ خدایشآنان که نوشتند کریمشما را بنویسند گدایشبخشید "سه بار" هرچه را داشتجانِ همه ی خلق فدایشحقاً که پسندِ قلب زهراستشد هرکه عزیزِ مجتبایشهستند تمام انبیا هممحتاج عطای دست هایشهم او شده راضی از خدا هم...حق بوده رضایش به رضایشچشمان حسین بر لب اوستوقتی حسن است مقدایشدر معرکه ی جمل که آمددیدند به شکل مرتضایشآن قدر رئوف است که می خورد...در پیشِ جذامیان غذایشآن مرد
شرالبریه چه کسانی هستند؟
منظور از این آیه چه کسانی هستند؟ ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شرالبریه
ظاهرا بدترین انسانها قاتلین اهل بیت و یزیدیان و امثالهم هستند.اما این آیه بدترینها را دو گروه معرفی میکند:کسانی از اهل کتاب که کافر شدند و مشرکان(یا کسانی از مشرکان که کافر شدند).آیا یزیدیان هم جزو این دسته هستند؟اگر هستند کدام گروه؟مشرکین،بدلیل اینکه شیطان را میپرستیدند(چنانکه حضرت ابراهیم به پدرش گ
هنگامی که پیامبر(صلوات الله علیه) و مردم [از خاکسپاری سعد بن معاذ] بازگشتند پرسیدند: ای رسول خدا! با سعد کاری کردی که با هیچ‌کس دیگر نکرده‌ای؛ جنازه‌اش را بدون ردا و کفش مشایعت کردی؟ فرمود: فرشتگان بدون کفش و ردا در تشییع او حاضر شدند و من به آنان تأسّی جستم. گفتند: یک بار سمت راست تابوت و بار دیگر سمت چپ آن را گرفتی! فرمود: دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را که او می‌گرفت می‌گرفتم. گفتند: به غُسل او فرمان دادی و خودت بر جنازه‌اش نماز گزاردی و خو
{مهدویت در قرآن - شماره 18}
(جزء هجدهم)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ
لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ
فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»*۱
امام صادق(ع) درباره
سلام 
من دختری ۲۲ ساله ام. مذهبی ام و حجابم همیشه کامل بوده و حتی یه تار موهام هم معلوم نیست، هر چند چادری نیستم. من عاشق شدم، عاشق یه پسر که همسن خودمه و همکلاسمه. البته ایشونم عاشق من هستن و اول ایشون ابراز علاقه کردن از اول من عاشق نبودم .
چند وقت پیش خانواده بنده هم از این موضوع مطلع شدن منتها نمیدونن که منم بی نهایت دوسش دارم فقط گفتن حالا زوده برات و درست تموم نشده، منم قبول کردم و به روی خودم نیاوردم که دوسش دارم و براش میمیرم.
اما نکته این
 
وقتی حملۀ تروریستی به نیروهای سپاه اتفاق افتاد، نظر شخصی ام این بود که آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورایعالی امنیت ملی، شخصاً در شهادت این عزیزان مقصر است. تا این که روز تشییع جنازۀ شهدای اصفهان، حرف ها و فریادهایی را از مردم شنیدم که فهمیدم، نظر من خیلی هم بیراه نیست...
در مراسم خاکسپاری شهدای اصفهان اما یک چیز دیگر هم فهمیدم! فهمیدم که دانستن، به تنهایی کافی نیست. باید شجاع هم باشی. باید وظیفه شناس هم باشی، باید آن قدر مرد باشی ک
کتاب سرزمین نوچ نویسنده: کیوان ارزاقی انتشارات: نشرافق
سرزمین نوچ : یک مهاجرت، مهاجرتی به ظاهر جذاب و رؤیایی، انتهای ماجرا خواندنی ست
 
کتاب سرزمین نوچنویسنده: کیوان ارزاقیانتشارات: نشرافق
معرفی:
یک زوجِ عاشقِ خوشبخت، که رفته اند در سرزمین رویاها (بخوانید آمریکا) زندگی کنند..ظاهرا همه چیز خوب پیش می رود تا زمانی که یک اتفاق، مردِ داستان را……….!؟بخوانید تا ببینید چه می شود!!
بریده کتاب:
دختر کلاس اول دبستان دستخط های کج ومعوج، نقاشی کاردستی
باز خوابیده‌ام توی تاریکی. من همیشه وقتی توی تاریکی‌ام حرفی برای گفتن دارم. دقیقن نمی‌دانم چرا. گمان می‌زنم چون که تاریکی بدون هیچ دیتای ورودی است، هیچ رنگ و نوری نیست که آدم را به پک گرفتن از افکار- که گاهی هم بد بی‌فیلتر و تلخ‌اند- مجبور کند، و از آنجا که آدم بیمارِ این فکر کردن‌های جنون‌آمیز است، در تاریکی همیشه باید چیزی بیابی که سکوت نبلعدت. آدم‌ها از بلعیده شدن می‌ترسیدند، به خاطر همین افتادند به اختراع کردنِ ناخوداگاه، آوا‌ها ر
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ روز بیست و هشتم صفر ۹۸
سوگند به نام دلربایشنور است وجود و ابتدایشبا خَلقِ حسن کرد مباهاتدر روز ازل، ذاتِ خدایشآنان که نوشتند کریمشما را بنویسند گدایشبخشید "سه بار" هرچه را داشتجانِ همه ی خلق فدایشحقاً که پسندِ قلب زهراستشد هرکه عزیزِ مجتبایشهستند تمام انبیا هممحتاج عطای دست هایشهم او شده راضی از خدا هم...حق بوده رضایش به رضایشچشمان حسین بر لب اوستوقتی حسن است مقدایشدر معرکه ی جمل که آمددیدند به شک
 
با دو تا هندوانه زیرِ بغل، با همین جان لاغر و زردمفکر کردم که می شود جنگید، فکر کردم فقط خودم مَردممردِ بیزار خسته از بیداد
از همه سمت نیزه می بارید، به خودم آمدم تنم خاریدگفتم از شهر دست بردارید، شب شد و سینه را سپر کردممثل یک کوهِ سخت از فولادخواستم مثل آسمان باشم، منجی شهر نیمه جان باشمآشیان پرندگان باشم، با همین دست خالی و سردمنعره برداشتم که ماه آمد، مرد جنگاور سپاه آمدچگوارای بی کلاه آمد، گرچه یک بی چراغ شبگردم
همچنان با زبان شعر و غ
بعد از قلمچی با بچه ها قرار داشتم گفتم تا اونا بیان من برم ناهار بخورم چون میدونستم نمیخوایم زود بریم خونه. ناهارم نبرده بودم.یه چرخی تو اسنپ فود زدم اول ولی بعد بیخیال شدم گفتم تا بیاد طول میکشه.از همین روبه روم که بیرون بر میخرم.اولین بار بود ازش خریدم و خب افتضاح بود غذاش مزه ی اب میداد.کلا هیییچ طعمی نداشت.
وقتی رفتم تو اول یکم دورو برمو نگاه کردم زود نرفتم بگم سلام سفارشمو بگم.صندوق دارش یه پسر جوون بود که عقب وایساده بود و سرش تو گوشی بود.
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت! 
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
《 پسره ۳۰ و خرده‌ای سالشه، یه‌ بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی میگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی میخوای دیگه؟!" همه‌ی این‌ها را وق
امروز یعنی دیروز(چون این پست دیروز نوشته شده ولی امروز منتشر شده) روز قابل توجهی بود. همیشه صبح‌ها دو نفر هستند که اولین نفرها سر کلاس حاضر میشن یکی‌شون از بچه‌های یاسوجه که کیک بوکسینگ کاره و چند وقت پیش نائب قهرمانی مسابقات کشوری رو به دست آورد یکی هم منم که دیروز نمرۀ 1 کلاس شدم. نه که اول شدم، منظورم اینه که واقعا یک شدم. قرار بر این بود که 2 ماه پیش امتحان رو سفید بدیم که وسطش با رفیقم تصمیم گرفتیم که یکم مثل ماهی دست و پا بزنیم. قطعا ماهی د
 (فراسوی نیک و بد، نوشتۀ نیچه، ترجمۀ داریوشِ آشوری)
۲۶
هر انسانِ برگزیده، بنا به غریزۀ خویش، در پیِ دژ و نهان‌گاهِ خویش است، یعنی جایی که در آن از شرِ توده و بسیاران و بیشینگان (اکثریت) نجات یافته باشد، جایی که در مقامِ استثنا، «انسانِ» به‌قاعده را فراموش تواند کرد ـ مگر در یک مورد، یعنی هنگامی که در مقامِ دانش‌پژوه، به‌ معنای بزرگ و عالیِ کلمه، غریزه‌ای نیرومندتر یکراست او را به‌سوی این «قاعده» براند. هرآن‌کس که در نشست‌وبرخاست با مرد
۵/۵. وَ عَنْهُ‌، عَنْ‌ أحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ، عَنِ‌ابْنِ‌ فَضَّالٍ‌، عَنِ‌ الْحَسَنِ‌ بْنِ‌ الْجَهْمِ‌، قَالَ‌: قُلْتُ‌ لِأَبِی الْحَسَنِ‌(۱) عَلَیْهِ‌‌السَّلاَمُ‌: إِنَّ‌ عِنْدَنَا قَوْماً لَهُمْ‌ مَحَبَّةٌ‌ وَ لَیْسَتْ‌ لَهُمْ‌ تِلْکَ‌ الْعَزِیمَةُ‌(۲)، یَقُولُونَ‌ بِهٰذَا الْقَوْلِ‌، فَقَالَ‌ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ‌: «لَیْسَ‌ أُولٰئِکَ‌ مِمَّنْ‌ عَاتَبَ‌ اللّٰهُ‌ تَعَالىٰ‌، إِنَّمَا قَالَ‌ اللّٰهُ‌: «فَ
پنجره رو باز می‌کنم. صدای گنجشک میاد. زمین خیسه. یه کم بوی سیگار میاد. مردِ همسایه بغلی آخرین پک رو میزنه و سیگارو پرت می‌کنه بیرون. آخرین فوت. کله‌مو میارم تو تر که نبینه منو. هوا -به جز این بوی سیگار- خیلی خوبه. حسرت پیاده روی تو این هوا برای این بهار تو دلم می‌مونه. شاید سخت‌ترین بهارِ تا به امروزِ عمرم. همین چند تا درختِ کچلِ توی کوچه هم ازون سبز قشنگ های اول بهار دارن. سبزِ روشن. لابد اون خیابونه الان چقدر قشنگه. و اون پارکه. خوشحالم که چیزی
امام خمینی در 15 خرداد 1359 در جمع دانشجویان دانشکده‌ی افسری، در تشریح وظایف ارتش می‌گویند:
«... سعى کنند که به آن موازینى که در ارتش هست، موازینى که در سپاه پاسداران هست، موازینى که در سایر قواى انتظامیه هست، عمل بکنند. خیال نکنند که اطاعت از ما فوق طاغوتى است. خیر، اطاعت از ما فوق در جمهورى اسلامى و در لشکر اسلام، حکم اسلام است، حکم خداست. اطاعت از فرماندهان، که به یک تعبیر «اولى الامر» هستند، این در قرآن واجب شمرده مى‌شود و واجب است این.» (صحی
"بعضی حرف ها"
مانده پشت بغض تلخم دردِ بعضی حرفها
نیست اینجا بین مردم،مردِ بعضی حرفها
 
گاه گاهی می خورد بر قامت احساس من
ضربه ای از تیشه ی نامردِ بعضی حرف ها
 
کرده ام پاک از دلم اندیشه ی غم را ولی
باز هم پیداست در من گردِ بعضی حرف ها
 
بی تو در خلوت به طرزی گنگ می لرزد دلم
از مرور خاطرات سردِ بعضی حرف ها
 
با همه ناپختگی ها خوب می دانم که هست
زخم های کهنه دست آوردِ بعضی حر فها
 
پس چرا اینقدر میسوزد دل دریایی ام
از هجوم شعله های زرد بعضی حرف ها
 
بی
۱.بابام میگفت من به رانندگی تو اعتماد دارم ولی ماشین دستت نمیدم.حالا دیگه‌تفسیر و توضیحش پا خودتون ولی چرا دست؟؟ مثلا چرا نمیگن ماشین پات نمیدیم یا ماشین به نشیمنگاهت نمیدیم؟؟واقعا این مرد فکر کرده من به امید ماشین کی گواهینامه گرفتم؟مرد مومن وابده دیگه.۲.باور کنید یا نکنید با وجود بیست و چهارسالو خردی که خیلی نزدیک  بیست و پنجه فکرمیکردم ماشین بابام با صدای آواز من و قربون صدقه رفتنم شارژ میشه که از دوشنبه ی اون هفته با وجود چراغ نارنجی
سلام.
الآن در اتاقم در هومه ی شهر آرهوسِ دانمارک هستم. دوشنبه آمدم اینجا برای یک ترم تحصیل.می دونی ترسِ اصلیِ من چیه بود تو کل روز های گذشته؟ یعنی چیزی که بیشتر از کم آوردن پول و موفق نشدن در تحصیلم می ترسونتم.. این که دوست پیدا نکنم. و راستش من معمولا من راحت با آدم ها ارتباط می گیرم. اما این ترس خیلی عمیق در من هست.چرا؟ هنوز دقیق نمی دانم. احتمالا تنها یک علت ندارد، بلکه افکار، تجربیات و احساسات زیادی باعث این ترس در من شدند. شاید در مهد کودک شرو
خاطره فدای سرت
خاطره فدای سرت
 
خاطره فدای سرتدر لابلای صدای انفجارهای پیاپی، صدای شکستنِ ظرفی مرا به خود آورد…عمار و کریمه را می‌دیدم که حسابی به تکاپو افتاده بودند‌…معلوم نیست که پشتِ مبل چه خبر شده که بچه‌ها اینطور فاصله مبل‌ها تا ظرفشویی آشپزخانه را حروله می‌کنند…!ینی این حمله، چندنفر کشته و زخمی داشته؟! سرنوشت “امل” چه می‌شود؟!
صدای شُرشُرِ آب، دوباره مرا به خانه‌مان آورد…نمیفهمم چرا بچه‌ها اینطور رفتار می‌کنند…انگار می‌
دایی بلند شد که بره. گفت من میرم ماشین رو روشن کن شما هم خودتون رو برسونید. ما هم که داشتیم بدرقه‌اش می‌کردیم تا سرِ کوچه بُن بستمون باهاش رفتیم، زمستون بود و آسفالت هم سرد. دایی دورِ گردنش شالگردنِ کاموایی پیچیده بود و توی دستش هم دونه‌های تسبیح رو لمس میکرد.
همین طور که داشتیم تا سرِ کوچه قدم می‌زدیم یک دفعه صدای جیغ و فریاد بود که از یکی از خونه‌ها میومد. اول فکر کردم دعوای خونوادگی شده، یک آقایی پا برهنه با زیرپوش آستین کوتاهِ سفید و پا
فانوس، در عطش شعله ای می سوخت، کبوتر، از چشم آسمان، افتاده بود، دریا، غرق در رخوت بود، زمین، خورشید را طواف نمی کرد، چهره ی باغ، چروکیده بود، جامه ی شب در دست و پای سپیده، می افتاد، سکوت، آخرین نفس های خود را از تنگی سینه اش، برون می داد؛ بوف ویرانگی، روی دیوار شب، شوم، می خواند؛ لب های خشک دهکده، تاول زده بود؛ وطن، با خود، بیگانه بود وخودی در وطن.
ناگهان از پشت حصار شب، نمای مردی پدیدار شد، مردی که اسرافیل شد در صور بیداری و امواج نگاهش، کویر
ما توقعمون از دنیا خیلی بیشتر از چیزیه که مستحقشیم...
وقتی از نظر معنویات فول میشیم؛ وقتی اقتصادمون رو به راه میشه، وقتی کانون گرمِ خانوادمون داغ و دلچسب میشه؛ وقتی رو به راهیم و غمی نداریم، باز یه چیزی آزارمون میده. یه چیزی کمه. یه چیزی یه جاییش میلنگه. نمیدونم شاید بیشتر از چیزی که مستحقشیم، میخوایم. نمیدونم این زیاده خواهیه؟ حق طلبیه؟ چیه؟
فقط میدونم که یه جایی یه چیزیمون شُل وا میده و ناجوانمردانه، روحمونو سیخونک میده که خوش باشیم و نیست
میانه‌ی راه ، آنسوی زعفرانی و مانده به قلعه‌چمن ، بر کنارِ کهنه‌راهِ مشهد ، در جایی به نام حوض غلامو ، هفت ستون گچی چون هفت تختِ دیو ، خود را به رُخِ راه و مردمِ گذرنده می‌کشاندند . پیرانِ این پاره از بیابان خراسان واگوی می‌کردند که درون این هفت ستون ، هفت مرد را به گچ گرفته‌اند . هفت ستون را با درون تهی بالا آورده‌اند ، هفت مرد را زنده‌زنده در غلاف خشتی ستون‌ها جای داده‌اند و سراپا راست نگاه‌داشته ، پس آرام‌آرام دوغاب گچ به درون هر ستون
تفاوت استفاده از a و an به معنای «یک»
 
هم a و هم an قبل از اسم ها استفاده میشه:
A home: یک خانه
A man: یک مرد
An apple: یک سیب
An orange: یک پرتقال
از an فقط قبل از کلمه هایی استفاده میشه که با حروف صدادار شروع بشه (a, o, e, u, i)
نکته ی خیلی مهم این هستش که منظور از شروع شدن با حروف صدادار، تلفظ اون واژه هست و نه خودِ حرف. به مثال های زیر توجه کنین.
A university: یک دانشگاه
An umbrella: یک چتر
با اینکه هر دو واژه ی بالا با حرف u شروع شده ولی فقط برای دومی از an استفاده شده. چون در واقع تلف
شعر زیبای گرگ درون از شاعر گرانقدر فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشرلاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگزور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیستاى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچیده گلوى گرگ خویشاى بسا زور آفرین مردِ دلیرمانده در چنگال گرگ خود اسیرهرکه گرگش را دراندازد به خاکرفته رفته مى‌شود انسان پاکهرکه با گرگش مدارا مى‌کندخلق و خوى گرگ پیدا مى‌کندهرکه از گرگش خورد دائم شکست
 
فانوس، در عطش شعله ای می سوخت، کبوتر، از چشم آسمان، افتاده بود، دریا، غرق در رخوت بود، زمین، خورشید را طواف نمی کرد، چهره ی باغ، چروکیده بود، جامه ی شب در دست و پای سپیده، می افتاد، سکوت، آخرین نفس های خود را از تنگی سینه اش، برون می داد؛ بوف ویرانگی، روی دیوار شب، شوم، می خواند؛ لب های خشک دهکده، تاول زده بود؛ وطن، با خود، بیگانه بود وخودی در وطن.
ناگهان از پشت حصار شب، نمای مردی پدیدار شد، مردی که اسرافیل شد در صور بیداری و امواج نگاهش، کوی
۴ سال‌ش است. داداییِ کوچک‌ترِ همان پسرک 18 کیلو و 300 گرمیِ شش مطلب قبل. این یکی 13 کیلو و 700 گرم است. بله! خیلی ریزه‌میزه است! از دادایی‌اش بیش‌تر لج‌بازی می‌کند و کم‌تر حرف می‌زند. تن به بوسه نمی‌دهد و اگر حس کند چنین قصدی داری، مثل ماهی از بین دستان‌ت می‌گریزد.
آن‌روزهایی که آمده‌بودند خانه‌مان، زاینده‌رود آب نداشت. همین شد که اصلن دوروبر آبِ نیسته و پل‌های رویش پیدایمان نشد. هفته‌ی بعدش که دیگر رفته‌بودند و مقامِ مهمانیت‌مان (!) را ب
دنیا خیلی کوچک است عزیزمشاید یک روز، حوالیِ انقلاب که خسته از روزمرگی و کار، پشت چراغ قرمزدر تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش می‌دهی که برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی می‌کند...درست همان لحظه، من با دست‌هایی در جیب، کوله ای پف کرده، و بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،نگاهم به زمین و فکرم در ناکجااز روی خط های عابر پیاده عبور کنم...دلت بلرزدبی معطلی کرایه‌ات را بدهی و باقی‌ا
سلام خوش آمدید، من باب پراکتور هستم. برای مدت زیادی در تمام دنیا سمینارهایی را برگزار کردم.
اما حدوداً 10 سال پیش وقتی «راز» مورد توجه همگان قرار گرفت، تقریباً هر سمیناری که می رفتم مرد یا زنی پیشم می آمدند و تلاش می کردند تا مرا به کناری بکشند.
انگار می خواستند با من صحبت کنند ولی نمی خواستند کسی حرف آنها را بشنود و می پرسیدند:
«قانون جذب برای آدم ها هم کار می کند؟»
می دانستم دقیقاً منظورشان چیست می گفتم «منظورتان چیست؟»، می گفتند:
«خب من می ت
دانلود رمان شرطی که بودنت را به همراه آورد با لینک مستقیم
 
| دانلود رمان شرطی که بودنت را به همراه آورد  |
 
دانلود رمان با لینک مستقیم و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای کامپیوتر و گوشی های اندروید و آیفون
| نام رمان : شرطی که بودنت را به همراه آورد
| نویسنده : Naviya 
| موضوع : عاشقانه
| فرمت : پی دی اف
| تعداد صفحات : ۱۶۲
| خلاصه و قسمتی از رمان :
داستان این رمان زندگیِ دختریِ به اسم پانیا بزرگمهر، یه دیوونه لجباز که طی یه تصادف خانوادش رو از دست میده و در
تاریخ قرآنتاریخ قرآن یکی از شاخه‌های علوم قرآنی است، اصطلاح نسبتاً جدیدی است که از سوی اسلام‌شناسان و قرآن‌شناسان غربی وضع شده‌است و پیش از قرن حاضر و در آثار گذشتگانی نظیر البرهان فی علوم القرآن اثر بدرالدین زرکشی و الاتقان فی علوم القرآن نوشته جلال‌الدین سیوطی به چنین اصطلاحی برنمی‌خوریم. تاریخ قرآن مباحث مربوط به توصیف و تحلیل سرگذشت جمع و تدوین قرآن از آغاز نزول وحی تا سیر هزار و چهارصد ساله کتابت و طبع آن در اعصار جدید است.مباحث ا
کانال ما در سروش دنبال کنید
یک_جرعه_کتاب ☕️
دنیا خیلی کوچک است عزیزمشاید یک روز، حوالیِ انقلاب که خسته از روزمرگی و کار، پشت چراغ قرمزدر تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش می‌دهی که برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی می‌کند...درست همان لحظه، من با دست‌هایی در جیب، کوله ای پف کرده، و بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،نگاهم به زمین و فکرم در ناکجااز روی خط های عابر پیاده عبور کنم...
حتما قرار نیس که منتظر چیزی یا کسی باشی که بیاد حالتو بپرسه . کم کم باید کمر همت خودم رو بگیریم و راه بیفتیم . این روزها حال من این مدلی شده به شدت بی حال و کسل کننده ... دائم دنبال چیزی میگردم که خودمو سرگرم کنم انگار یه چیزی رو گم کرده باشم و ندونم کجاست؟! چه کاری کنم و این حسابی این روزها منو کلافه کرده کارهارو ریلکس انجام میدم ولی از خودم راضی نیستم . سر همین موضوع این از خود راضی نبودن باعث یه وقفه چند هفته ای بهم داده و حسابی تو موخی شده . یکی ن
درحال دیدن فوتبال بارسلونا و رئال مادرید هستم!اما هیچ کس عادل نمیشود. لذت فوتبال فقط با عادل فردوسی پور بود.امروز صبح زود رمان کوری را تمام کردم و بعد هم چرنوبیل را تماشا کردم.چقدر دردناک بود.واقعا چرا بشر بدون ساختن سلاح های اتمی نمی تواند زندگی کند؟ چرا باید این همه خرابی برای مردم عادی بوجود بیاورند فقط بخاطر حفظ قدرت و گاها سرک کشیدن در کشورهای دیگر؟؟ 
درک زندگی سخت شده است.
در رمان کوری هم حتی در آن شرایط بعضی افراد حس میکنند باز میتوانن
ضرب المثل خر من از کره گی دم نداشت !
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای کنده شد.فریاد از صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!
مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد.صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی
[ توی تنور، منتظرِ دست‌هایت‌ام
توی صفی و نان همه سنگ می‌شود
این صلحِ پایدار ، بینِ جمعِ بیخیال
با خنده‌ی معمولیِ تو جنگ می‌شود]
خوشبختی و رسیدن و بدبختی و فراق
اینها فقط بهانه‌ی بُغضی ست ناتمام
دردی که گاهی قالبش عشق است، گاه عقل
با زخم‌های بودن و سر وازیِ مدام
سگ‌جانِ باتفاوت از این تکه‌ها بِکن
این خرده‌شیشه‌ها که به ته می‌کشانَدَت
سردردهای ناشی از بادی که در سرت
کابوس‌های زنده که هِی می‌پرانَدَت
«دیگر صدا نزن» ، هرچند این تو نیس
#سردارچقدر دوست داشتم این خبر شایعه باشه...صبحِ زود این خبر برام مثلِ یه شوکِ سنگین بودخبرها رو می‌بینم و باز باورم نمی‌شهانگار یه خوابِ تلخهکاش بیدار می‌شدیم و می‌گفتن: سردار شهید نشده... اشتباه شده... کاش... اما...چقدر خورشید ِصبحِ امروز غم‌انگیز طلوع کردو چه غروبِ غم‌انگیزتری داشت این جمعه...دلم خیلی گرفته... چقدر واژه‌ها حقیرن برای نوشتن درباره‌ی آدمی که آدمیت رو به تمام داشت#سردار_سلیمانی یکی از کسایی بود که فارغ از هر مرزبندی‌ای دوستش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها